در یک باغ بزرگ گربه پشمالویی زندگی میکرد. همیشه دوست داشت جای گنجشکها باشد و در آسمانها بچرخد و با پرندها بازی کند .یک روز فرشته کوچولو میاد به خوابش دوتا بال در دو طرف بدنش قرار میدهد گربه پشمالو صبح از خواب بیدار میشه تعجب میکند و خیلی خوشحال میشود میتواست پرواز کند ولی بلد نبود.