آنچه در این مطلب می آموزید:
مقدمه
قبل از آنکه هوش هیجانی در کودکان را توضیح دهیم، نیازمند یک مقدمه هستیم تا ابتدا با مفاهیم هوش هیجانی آشنا شویم.
انسانها همواره با نشان دادن حالات و افکار خود پرده از احوالات درونی خود برداشته اند. احساسات بابروز یک رفتار، تغییر حالت چهره و یا تغییر گویش افراد مشخص میشود. انسانها با نشان دادن احساسات خود فارغ از هر فرهنگ و زبان در ارتباط با یکدیگرند. احساس شامل خشم، مهربانی، ناراحتی، خوشحالی و …. هر چه که باشد از سوی همه افراد قابل شناسایی و درک میباشد.
شناسایی احساسات میتواند در برقراری ارتباط موثر با یکدیگر بسیار تاثیر گذار باشد. احساسات بیانگر وضعیت روانی افراد بوده و برای رفتار مناسب در شرایط مختلف بسیار مهم هستند. به بیانی دیگر احساسات از ویژگیهای ذاتی افراد محسوب میشود.
به عقیده ی جامعه شناسان، نقش اساسی احساسات و هیجانات در تکامل انسان و حفظ بقای او این است که در لحظات حساس و حیاتی، قلب (احساس) جلوتر از سر عقل و منطق عمل میکند. به گفتهی آنها، انسان در موقعیتهای دشوار و هنگام انجام وظایف بسیار مهم، که در ادارهی آنها فقط نیروی عقل عمل نمیکند، توسط نیروی هیجانهای خود هدایت میشود. موقعیتهای خطرناک، ضررهای رنج آور، پیگیری هدفها با وجود ناامیدیها، بستن عهد و میثاق با دوست و همسر، و تشکیل خانواده جزو این موقعیتها و وظایف است. هر احساس و هیجانی ما را برای انجام عمل خاصی آماده میکند. هر یک از این احساسات و هیجانات، ما را به کاری وا میدارد که در گذشته در حل و فصل چالشهای مشابه به خوبی پاسخ داده است. با توجه به این که این وضعیت و وظایف همواره در تاریخ تکاملی ما وجود داشته است و در آینده هم وجود خواهد داشت، ارزش این احساسات و هیجانات در زندگی ما آشکار میشود.
در زبان فارسی هیجان و احساس همیشه در کنار یکدیگر استفاده میشود، اما در تعاریف عمومی، هیجانها متشکل از الگوهای پاسخهای فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند؛ و در واقع غالباً از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد؛ ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربهی خصوصی و پدیدهای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد.
پس شناخت و بررسی احساسات و هیجانات کمک بسیاری در داشتن روابط و جسم سالم میکند، از این رو توجه به هوش هیجانی و احساسات امروزه بیشتر مد نظر قرار میگیرد.
هوش هیجانی چیست؟
هوش هیجانی، در زمینه کسب موفقیت در بازار نقش مهمی دارد و ما را در برقراری ارتباط یاری میدهد. همچنین هوش هیجانی بیانگر این است که در روابط اجتماعی و شرایط خاص چه عمل مناسب و چه عمل نامناسب است. به عبارت دیگر هوش هیجانی توانایی همدلی با دیگران و شنیدن احساسات آنان است. ممکن است افرادی در دوران مدرسه با کمترین تلاش، بالاترین نمرهها بگیرند و در سنین بزرگسالی شغلهای خوبی داشته باشند این افراد دارای ضریب هوش عقلانی بالایی هستند اما ممکن است همین افراد به خاطر هوش هیجانی پایین در ارتباط با همکارانشان موفق نباشند.
«هیجان» عبارت است از یک واکنش شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیر منتظره همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند. واژه هیجان اولین بار در سال ۱۹۹۰ به طور رسمی توسط دو روانشناس به نامهای مایر و سالووی وارد ادبیات روانشناسی و تعلیم و تربیت گردید. از نظر آنان این واژه به سه معنا به کار می رود:
الف) درک افراد از آن چه که احساس می کنند و در عین حال درک دیگران؛
ب) درک آن چه که ما را خوشحال و ناراحت میکند؛
ج) آگاهی هیجانی، مهارتهای مدیریتی و حساسیت نسبت به طولانی تر کردن شادی و بقاء.
در حال حاضر این سه جنبه، گسترش بیشتری یافته و شامل قدرت کنترل احساسات، درک این احساسات، دانش احساسی و توانایی تنظیم هیجانات به منظور افزایش و بهبود آنها و قاعدتاً رشد عقلانی میباشد. بنابراین هوش هیجانی را می توان توانایی یادگیری و تغییر احساسات دانست. در واقع فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است می تواند احساسات خود را تعریف نموده و ویژگی های احساسی و تجربیات خود را در یک رابطه دو سویه بین آنها درک نماید. همچنین این فرد قادر خواهد بود هیجانات خود را به نحو قابل توجهی بیان کرده و به طریق مناسبی هیجانات خود را سازمان دهد.
یکی از شاخصترین افرادی که در حوزه هوش هیجانی فعالیت کرده است، دانیل گلمن میباشد که در سالهای مختلف تعاریف مختلفی را از هوش هیجانی ارایه کرده است. ، تعریفی که گلمن در سال ۲۰۱۷ در کتاب Everyday Emotional Intelligence مطرح میکند چنین است:
خودآگاهی (Self-Awareness): به معنی
درک درست احساسات خود در لحظهای که آن احساسات اتفاق میافتند میباشد. اگر این
توانایی را داشته باشید تصمیمات درست تری میگیرید.
مدیریت احساسات (Managing Emotions): مدیریت
احساسات به معنی توانایی کنترل احساسات است که باعث میشود بعد از شکستها بتوانید
دوباره خود را بالا بکشید و شرایط اولیه خود را بدست آورید.
خود انگیزی (Self-Motivation): خودانگیزی
شامل حالتها و شرایطی میشود که در آن ها شما باید با توجه به مهارتهای فردی خود
به خود انگیزه انجام کار یا فعالیتی را بدهید.
همدلی (Empathy): به معنای تشخیص احساسات دیگران و همراهی
با آنها میباشد. این توانایی انسان است که میتواند مهارت انسان در فروش، آموزش
و پیشرفت را بهبود بخشد.
مدیریت ارتباطات (Handling Relationship): این ویژگی به شهرت، رهبری و اثربخشی بین فردی منجر میشود.
هوش هیجانی در کودکان
با توجه به تعاریف ارایه شده میتوان گفت پرورش هوش هیجانی در کودکان از اهمیت ویژه ای برخوردار میباشد، تربیت کودکان و آشنا کردن آنها با احساسات و هیجاناتشان کمک میکند که در آینده رفتار سالم اجتماعی از خود بروز داده و جامعهای سالم و در تعامل مناسب با افراد را برای خود و دیگران محیا کنند.
خانواده اولین جایی است که میتوان در آن بسیار چیزها را آموخت و تجربه کرد. چگونگی رفتار در خانواده، توجه به احساسات، چگونگی برخورد والدین با مشکلات و روابط آن ها با یکدیگر بهترین الگو برای یادگیری کودکان میباشد. بعضی از والدین در زمینه آموزش هیجانات به فرزندان خود مهارت قابل توجهی نشان میدهند، در حالی که برخی دیگر مهارت چندانی در این زمینه ندارند و خود نیازمند آموزش و یادگیری میباشند.
جان گاتمن در کتاب «پرورش هوش هیجانی در کودکان» بر اساس تحقیقات چندین ساله خود در زمینه هوش هیجانی والدین را به چهار دسته تقسیم میکند:
- والدین بی توجه، که هیجانات منفی فرزندان خود را نادیده می گیرند و به احساسات آنها بی اعتنا هستند.
- والدین ناراضی، که هر وقت فرزند آنها احساسات منفی خود را بروز می دهد او را سرزنش می کنند و یا حتی او را تنبیه می کنند.
- والدین آسان گیر، که هیجانات فرزند خود را می پذیرند و با آنها همدلی می کنند ولی قادر به هدایت و یا کنترل رفتار آنها نیستند
- والدین مربی هیجان، که به احساسات فرزندانشان اهمیت می دهند و راه و رسم مقابله با فراز و نشیب های زندگی را به آنها می آموزند.
والدین مربی هیجان، احساسات منفی فرزندشان را به عنوان حقیقتی از زندگی می پذیرند از این موقعیت هیجانی به منزله فرصتی برای آموزش درسهای مهم زندگی به او و تقویت روابط خویش با وی بهره می گیرند.
جان گاتمن در فصل “ارزیابی سبک فرزند پروری” کتاب خود مینویسد: شما می توانید با انجام تست به سبک خود در زمینه پرورش کودکان آگاه شوید. جان گاتمن در بررسی های خود به این نتیجه رسید که والدین مربی هیجان پنج مرحله را در ارتباط با احساسات فرزندانشان طی می کنند.
- از هیجان فرزندانشان آگاه می شوند
- این هیجان را فرصتی مغتنم برای افزایش صمیمت در روابط خود با کودک و آموزش او تلقی می کنند.
- به حرفهایش گوش می کنند و او را دلداری می دهند و برای احساساتش ارزش قائل می شوند.
- به کودک کمک می کنند تا احساس خود را نامگذاری کند.
- در عین جستجوی راه حل هایی برای مشکل موجود، حد و حدودی نیز برای ابراز احساس کودک قائل می شوند
داشتن والدین مربی هیجان، چه فایدهای به حال کودکان دارد؟ داشتن چنین والدینی فواید ارزشمندی برای کودکان در بردارد. بچه های این قبیل والدین در مقایسه با بچه های دیگر، از نظر سلامتی جسمانی و پیشرفت تحصیلی وضعیت بهتری دارند. آنها با دوستان خود بهتر کنار می آیند، مشکلات رفتاری کمتر، و گرایش کمتری به پرخاشگری و خشونت دارند، به طور کلی، این بچه ها کمتر به احساسات منفی دچار میشوند و بیشتر دستخوش احساسات مثبت میشوند. خلاصه آنکه میتوان گفت که آنها از سلامت هیجانی بیشتری برخوردارند.